معراج کرامت
نجیب  بهروش نجیب بهروش

ونکوور- کانادا

 

به استقبال غزل حافظ "شیرازی" که مطلع غزل بیت زیر میباشد

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

 

 

تا که آن سروسهی را، قد و قامت بر خاست

هر طرف مینگرم، شور قیامت بر خاست

آنچه میگشت به دل، عاقبت آن شد به یقین

دل ازین فال، به معراج کرامت برخاست

"واعظ  شهر، که از طول قیامت میگفت"

آبرو ریخت همه جا و به ندامت برخاست

محتسب خیز، به میخوارگییم عیب مگیر

که به فردوس هم از باده سلامت برخاست

نشنیدی تو مگر، قصۀ منصور حلاج

که به دار از گپ حق، با چه شهامت برخاست

آنچنان عام شده، سفله نوازی به وطن

که نه داناست، هرآن کو، به زعامت برخاست

شخص ناکرده طهارت، به نماز در همه عمر

کس نپرسد که: چرا؟ بهر امامت برخاست

تا که از حد بگذشت، جور به مخلوق خدا

کار و اوضاع جهان ،رو به وخامت برخاست

راست است حرف من و کردۀ شیخ است باطل

قصه کوتاه  که کلامم  به تمامت برخاست

 

 

جام  شراب                                                                                                                

 

ریخت از رخ گل آنچه زشرمت همه آب است

آب رخ گل هست که گویندش گلاب است

هر مشعل رخشنده فرا راۀ سعادت

عکس رخ ساقیست که در جام شراب است

آنکس که ندارد سر همرنگیی مستان

در هردو جهان قسمت او رنج و عذاب است

دانا نگرد جا و سپس پا بگذارد

چون رهگذر دهر پر از چاه و خلاب است

بگریز ز هر سفله و نادان  که توانی

کز غفلت شان ملک و وطن زار و خراب است

از شیخ بپرسید که ازین غیبت بسیار

در آخرتت پیش خداوند چه جواب است

باید که به گفتن دهن از هم نگشایی

تا نیک ندانی که سخن عین صواب است"


August 7th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان